رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادمهر

دنیای مادرانه

بعضی روزا خسته ام؛ خیلی خسته، انقدر که دلم می خواد وقتی می رسم خونه سرم رو بذارم بخوابم تا فردا ظهر... ولی دقیقا همون روزا تو از هر روز شیطونتری یا شایدم من طاقتم کمتره... بعضی روزا انقدر دلم می خواد در سکوت و آرامش پام رو دراز کنم و یه چایی بخورم که نگو اما... حالا بعضی روزا که مامانی تو رو می بره پیش خودش که مثلا من تو خونه استراحت کنم، دقیقا سر همون ساعتی که تو بیدار می شی و صدام می کنی و می گی مامان شیر، بیدار می شم، تو تخت می شینم و منتظرم، منتظرم تا بیای انشگتای کوچولوت رو بکنی تو چشمام و بگی باز . هر کاری می کنم نمی تونم بخوابم تا ظهر همون جوری که مثلا هوس کرده بودم، کلافه بلند می شم و تا می یام مثلا حواسم رو پرت کنم پام گیر می ک...
21 فروردين 1392

عاشقانه های مادرانه

الان که سرکارم دلم و روحم و جونم همه اش پیش توئه... همه اش با خودم می گم مامان ایگا بابا ایگا آخه تازگیا هر کاری می کنی به ما می گی که نگاهت کنیم یا می گیم مامان بگیر، بابا بگیر اینو با یه آهنگی می گی که من برای شنیدنش هزار باره اش جونم رو هم می دم... یاد اون روزی افتادم که لب دریا موج می اومد سمتت و خیست می کرد و من می گفتم رادان خیس نشی تو هم می گفتی دریا نکن ای بابا... این ای بابا گفتن تو من و بابا رو به عرش می بره؛ نمی دونم ما خوشبختی رو خیلی ساده گرفتیم یا واقعا شنیدن کلمات قلمبه سلمبه از زبون یه پسر کوچولوی بیست و سه ماهه واقعا عین خوشبختیه... رادانم این روزا رو می خوام دو دستی بچسبم که از دستم نره، صدای خنده های کودکانه ...
18 فروردين 1392

تعطیلات تموم شد

خوش گذشت... پر از تجربه های تازه بود... خوب و بد خوبش این بود که تو دیگه بزرگ شدی حرف می زنی می خوای مستقل باشی کنار دریا توی جنگل توی پارک تنهایی می دویی و با درختا و حیوونا حرف می زنی بهشون سلام می کنی.... بدشم این بود که روز سوم عید دست نازنینت از مچ در رفت... درسته که آقای دکتر زودی جا انداختش اما من به معنی واقعی کلمه مردم و زنده شدم... نه خدا جون اینجا رو نیستم.کوچیکتم اما ما مامانا رو با سلامتی نی نی هامون امتحان نکن.کم میاریم شرمنده ات می شیما. وقتی می ری سراغ گلا و بهشون می گی سلام گلا صبح به خیر من و بابا دلمون همچین از خوشی غنج می ره که باید بریم بگردیم پیداش کنیم و دوباره بذاریمش سر جاش. مثل فرشته ها با طبیعت حرف می...
18 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد